جان مي دهم براي تو يا ايها العزيز
سر مي نهم به پاي تو يا ايها العزيز
يك عمر ميله هاي ق�?س را شمر ده ام
-با شوق دستهاي تو يا ايها العزيز
من سوگوار بر سر هر دار مي روم
شايد شوم �?داي تو يا ايها العزيز
اين روز ها ز امدنت مژده مي رسد
بر دل رسد صداي تو يا ايها العزيز
اي كاش بشنوم به قنوت شما شدم
من شامل دعاي تو يا ايها العزيز
قلبم گر�?ته است به داد دلم برس
تا حس كنم ص�?اي تو يا ايها العزيز
محتاج تر ز دست و دل من نديده اي
هستم سگ گداي تو يا ايها العزيز
در ابتدا در دل من يك ظهور كن –
- جان مي دهم براي تو يا ايها العزيز
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1264
باردگر نامه تو بازشد
مستي ام از نامه ات آغازشد
نام خدازيور آن نامه بود
من چه بگويم كه چه هنگامه بود؟
بوسه زدم سطر به سطر تو را
تا كه ببويم همه عطر تو را
سطربه سطرش همه دلداگيست
عطر جوانمردي وآزادگيست
عطر تو در نامه چها ميكند
غارت جان و دل ما ميكند
ازغم خود جان مرا كاستي
بار دگر حال مرا خواستي
بي تو چه گويم كه مرا حال نيست
مرغ دلم بي تو سبكبال نيست
هرچه كه خواندم دل تو تنگ بود
حال من و حال تو همرنگ بود
بي تو از اين خانه دل شاد ر�?ت
ر�?تي و باز آمدن ازياد ر�?ت
هركه سر انگشت به در مي زند
جان و دلم بهر تو پر ميزند
بي تو مراروز طلايي نبود
�?اجعه بود اين كه جدايي نبود
چون به نگه نقش تو تصوير شد
اشك من از شوق سرازير شد
اشك كجا گريه باران كجا ؟
باده كجا نامه ياران كجا ؟
برسر هر واژه گلي ريختي
شوق و غمم را به هم آميختي
روح به هر واژه كه كاوش كند
عطر تو از نامه تراوش كند
عكس توونامه تو ديدنيست
بوسه ز نقش لب تو چيدنيست
هرچه نوشتي همه بوي تو داشت
بردل من مژده ز سوي تو داشت
هرسوخنت چون سخن يوس�? است
بوي خوش پيرهن يوس�? است
من ز غمت خسته كنعاني ام
بي تو گر�?تار پريشاني ام
مهر تو چون باد بهاري بود
دردل من مهر تو جاري بود
نامه به من عشق س�?ر مي دهد
از سر كوي تو گذر مي دهد
نامه تو باده مرد ا�?كنست
هر سخنت آ�?ت هوش من است
جان و دلم مست جنون ميشود
تشنگي ام برتو �?زون ميشود
نامه تو گرچه خوش و دلكشست
دردل هر واژه گل آتشست
حر�? به حر�? تو به هر ن��مه يي!
خواندم وديدم كه چه هنگامه يي
نامه تو قاصد دنياي عشق
بر دلم آموخت ال�?باي عشق
هرال�?ش قد مرا راست كرد
با دل من هرچه دلش خواست كرد
از ب ي تو بوسه گر�?تم بسي
نامه نبوسيده به جز من كسي !
چون نوشتي دل من پر گر�?ت
آتش عشق تو به دل در گر�?ت
دال تو بردل غم دوري نهاد
صاد تو دل را به صبوري نهاد
سين تو سرمايه سود من است
سين همه ي بود ونبود من است
سوروسرورم همه از سين توست
سين اثر سينه سيمين توست
شين تو درخاطره شوق آورد
ذال تو ما را سر ذوق آورد
لام تو ياديست ز لبهاي تو
وان نمكين خنده زيباي تو
ميم بود شمه يي ازموي تو
زانكه معطر بود از بوي تو
نون تو ازناز حكايت كند
هاي تو از هجر شكايت كند
واوتو پيغام وصال آورد
جان ودل خسته به حال آورد
آزسخنت برتن من جان رسيد
حي�? ازاين نامه به پايان رسيد
بوسه به امضاي تو بگذاشتم
ياد زماني كه تو را داشتم
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1101
گ�?تم كه روي خوبت از من چرا نهانست؟
گ�?تا تو خود حجابي ورنه رخم عيانست
گ�?تم مرا غم تو خوشتر ز شادماني
گ�?تا كه در ره ما غم نيز شادمانست!
گ�?تم �?راق تا كي؟ گ�?تا كه تا تو هستي
گ�?تم ن�?َس همين است ، گ�?تا سخن همانست
گ�?تم كه حاجتي هست ، گ�?تا بخواه از ما!
گ�?تم غمم بي�?زا ، گ�?تا كه رايگان است
گ�?تم ز بنده بپذير اين نيم جان كه دارد
گ�?تا نگاه دارش غمخانه ي تو جانست
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1007
چه كنم تا كه شبي لايق ديدار شوم
بهر ديدار گل �?اطمه بيدار شوم
همچو آن پير خراباتي و عاشق پيشه
چشم بيمار تو را بينم و بيمار شوم
همه ي ترس من اين است كه اي محرم راز
بروم باز از اينجا و گنه كار شوم
كاش مي شد به سويم نظري مي كردي
تا كه از خواب گنه يكسره بيدار شوم
عاشقان بي سر و سامان و گر�?تار تواند
كاش از عشق تو من نيز گر�?تار شوم
در بيابان گناه و هوس و بي كسي ام
كمكم كن كه دگر راهي گلزار شوم
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1067
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخ�?تن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از �?راقش سوختن
عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده �?رمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و در یا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگی آزادگی
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1014
عاشقی را جگری می بايد
احتمال خطری می بايد
نتوان ر�?ت در اين ره با پای
عشق را بال و پری می بايد
گريه نيمه شبی در کار است
دود و آه سحری می بايد
ديده را آب ده از آتش دل
عشق را چشم تری می بايد
تو نه ايی مرد چنين دريايی
رند شوريده سری می بايد
نتوانی تو به خود پی بردن
مرد صاحب نظری می بايد
چشم و گوش تو به شرک آلوده ست
چشم و گوش دگری می بايد
هست هر قا�?له را سالاری
هر کجا پاست سری می بايد
ناز پرورده کجا ؟ عشق کجا؟
عشق را شور و شری می بايد
چون مگس چند زند ��ر سر دوست
�?يض را لب شکری می بايد
عاقبت نخل اميد ما را
از وصال تو بری می بايد
ملا محسن �?يض کاشانی
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 997
ای یار من ای یار من ای یار بی زنهار من
ای هجر تو دلسوز من . ای لط�? تو غمخوار من
خوش می روی در جان من چون می کنی درمان من
ای دین من. ای جان من . ای بحر گوهربار من
ای جان من ای جان من. سلطان من سلطان من
در یای بی پایان من. بالاتر ار پندار من
پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من
سرو وخرامان منی ای رونق بستان من
ه�?ت آسمان را بر درم وز ه�?ت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
از لط�? تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
ای جان پیش از جانها. ای کان پیش از کان ها
ای آن پیش از آنها . ای آن من ای آن من
چون میروی بی من مرو . ای جان جان بی تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1100
بزن ر�?يق كه با ناله سه تار بگريم
به سوز و ساز تو چون ابر نوبهار بگريم
بزن ر�?يق كه در روزگار يار نديديم
ز يار شكوه كنم يا ز روزگار بگريم
بزن كه سوز غمي شعله ميكشد ز دل من
بزن كه همره ساز تو زار زار بگريم
به مويه تو بنازم زسيم شور برآور
مگر ز رنج اسيري درين حصار بگريم
به پرده هاي دل من هزار اشك نهان بين
ز نغمه هاي تو خواهم كه آشكار بگريم
خوشا د مي كه به جانسوزي نواي سه تارت
به خلوتي بخزم در شبان تار بگريم
بهار شد كه به صحرا و كوه از غم غربت
چو رود ناله برآرم چو آبشار بگريم
به اشك خويش رخ لاله را بشويم و در دل
به ياد مردم دلتنگ داغدار بگريم
گهي به نغمه چو مرغ سحر به باغ بنالم
گهي به زمزمه در پرده سه تار بگريم
ز مكر خصم ننالم، كجاست ساز موا�?ق
كه با نواي مخال�? ز جور يار بگريم
به ياد �?رقت ياران و اشك سرخ بهاران
هزار بار بزن تا هزار بار بگريم
زنده ياد عبداله �?رادي
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1007
از پرده برون آی دلم غرق تمناست
تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست
در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن
تا جلوه حسنت نگرند از چپ و از راست
خون می خورم از هجر ولی با که توان گ�?ت
کاین درد نهان سوز از آن من تنهاست
چون نسیت نظر با منت از شدت رشکم
هر جا گذری اشک من از دیده هویداست
گر مست شده عالمی از جام نگاهت
چشمان تو جامند نم چشم تو صهباست
چشم من دلسوخته سر چشمه خون شد
جانا نظری کن که کنون چاره مداواست
عاری نبود از حرم و دیر و کلیسا
دلدار به هر جاست یقین اهل دل آنجاست
مستانه بگیریم قدح در شب وصلت
مستی ز رخ یار چه جان بخش و دل آراست
وصل ار ندهد دست در این �?رقت جان سوز
از بخت چه نالیم که جرم از طر�? ماست
ما زنده از آنیم که در بحر تو غرقیم
غواص نشانیم که چشمان تو دریاست
گ�?تم به خرد یار زما رخ ز چه بنه�?ت
گ�?تا ز که نالیم ��ه از ماست که بر ماست
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1091
قلب من پاره پاره شده در هوای تو
هر پاره ص�?حه ايست ز مدح و ثنای تو
گيرم که لب ببندم و دم بر نياورم
خيزد ز بند بند وجودم نوای تو
روزی هزار بار اگر جان دهم کم است
در شکر لحظه ای که بميرم برای تو
يکبار هم مرا به ره خويش کن �?دا
ای صد هزار عالم و آدم �?دای تو
زخمی بزن که از تو رسد باز مرهمش
دردی بده که چاره شود با دوای تو
کوی تو را به ملک دو عالم نمی دهم
آری گدای توست همانا گدای تو
سر بر سرير عرش گذارم اگر رود
گرد وجود من به هوا ، در هوای تو
تو برتری از اينکه شوی آشنای من
من کمترم از اينکه شوم آشنای تو
با اين همه ز کوی تو جايی نمی روم
باشد سرم هميشه به خاک سرای تو
شاعر؟؟؟
- توضیحات
-
منتشر شده در 11 مرداد 1385
-
بازدید: 1063