ای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
نوشته شده توسط amirای آفتـاب حُسن به زیبائیت سلام
وی آسمــان فضل به دانائیت سلام
در صبر شاخصی به شکیبائیـت سلام
تنها تو کاظمی که به تنهائیت سلام
هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
از آب عفــو آتش خشمت فرو نشست
ای صرف گشته عمر گران تو در نماز
دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز
مطلوب ایزد است بیان تو در نمــاز
واجب بُود درود به جان تو در نماز
ای جلوه های لطف خدا دودمان تـو
این دوستی ست دوستی خاندان تو
تو عبد صالح و به کفت قدرت خــداست
هر ادعا ز قدرت و عزت، تو را سزاست
هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست
کی ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست
قدرت از آن توست کــه بر ابر پیــل وار
فرمان دهی و شیعـۀ خود را کنی سوار
سید رضا موید
- توضیحات
-
منتشر شده در 19 آذر 1392
-
بازدید: 818
هر كه یك دفعه
نوشته شده توسط amirهر كه یك دفعه سر این سفره مهمان می شود
مور هم باشد اگر روزی سلیمان می شود
سر به زیر انداختن ذاتش توسل كردن است
دردها در این حرم ناگفته درمان می شود
این كریمان لطفشان هر چند آماده ست، لیك
نام مادر كه وسط باشد دو چندان می شود
ما پدر را خواستیم و از پسر خیرش رسید
در رجب ها كاظمین ما خراسان می شود
نیستی پیغمبر اما ظاهراً پیغمبری
هر كه می بیند تو را، از نو مسلمان می شود
نسل موسایی تو طبع مسیحا داشتند
یك نفر از آن همه پیر جماران می شود
این دلِ ما، سینه ی ما، عرش ما، حتی بهشت
هر كجا موسی بن جعفر نیست زندان می شود
نیستم آهو ولی سگ هم به دردی می خورد
لااقل یك گوشه از صحنت نگهبان می شود
علی اکبر لطیفیان
- توضیحات
-
منتشر شده در 19 آذر 1392
-
بازدید: 815
سالها کنج ق�?س
نوشته شده توسط sajadسالها کنج ق�?س تنها و بی غمخوار بودم
لحظه ها را می شمردم در غم دیدار بودم
هر سحر با ضربه ی سیلی نمودم روزه آغاز
زیر آماج لگد در لحظه ی ا�?طار بودم
گرچه زندان بان مرا می زد به نامردی ولیکن
من برای ع�?و او در ذکر یا غ�?ار بودم
من زکیه سیرتم زهرا تبارم زینبی ام
گاه یاد شام و گه یاد در و دیوار بودم
چونکه می بردند نامردان به سوی چار میخم
یاد بند گردن مولا و آن مسمار بودم
چونکه می ا�?تاد دندانی ز من از دست سنگینی
یاد چوب خیزران و کو�?ه بدکار بودم
�?اصله ا�?تاده بین استخوانهای نحی�?م
یاد غمهای سه ساله بسکه در آزار بودم
تا که می خندید دشمن بر شکسته حرمتم
یاد سرگردانی زینب سر بازار بودم
محمود ژولیده
- توضیحات
-
منتشر شده در 23 خرداد 1390
-
بازدید: 2465
زبان عاط�?ه ها لال می شود
نوشته شده توسط sajad
وقتی زبان عاط�?ه های لال می شود
زنجیر ها در آینه ات بال می شود
در �?صل گل بهار تو از دست می رود
بر شاخه میوه های تو پامال می شود
دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشد
در این سیاهچال صدا چال می شود
آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه تا شال می شود
همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر ها به پای تو خلخال می شود
دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :
اول به شأن شامخت شلاق می زنند
دیرگ زبان به هتک تو �?عال می شود
شعرم بدون ذکر مثیبت نمی شود
حالا گریز روضه گودال می شود
دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود
جواد محمد زمانی
- توضیحات
-
منتشر شده در 13 تیر 1389
-
بازدید: 2187
معجزه ای دست و پا کنی
نوشته شده توسط sajad
موسی شدی که معجزه ای دست و پا کنی
راهی برای رد شدن قوم وا کنی
زنجیر های زیر گلویت مزاحم اند
�?رصت نمی دهند خودت را دعا کنی
در یک بدن بجای همه درد می کشی
می خواستی تمام خودت را �?دا کنی
وقت اذان مغرب این تازیانه هاست
وقتش رسیده است که ا�?طار وا کنی
مثل علی عروج نمازت امان نداد
�?کری به حال �?اصطله ساق پا کنی
عیسی مسیح من صلیبت کشیده اند
این گونه بهتر است خدا را صدا کنی
حالا می ان قحطی تابوت های شهر
باید به تخته های دری اکت�?ا کنی
علی اکبر لطی�?یان
- توضیحات
-
منتشر شده در 13 تیر 1389
-
بازدید: 2151
امید نجاتی دارم
نوشته شده توسط sajad
در دلم خاکم و امید نجاتی دارم
در دل امید و به لبها صلواتی دارم
مرگ همسایه دیوار به دیوار من است
منم آن زنده که هر شب سکراتی دارم
هشت معصوم عیان شد ز مصیبات تنم
از شهیدان خداوند ص�?اتی ��ارم
منم آن نخله در خاک که بر خوردن آب
جاری از دیده خود نهر �?راتی دارم
ساقم از کوتهی تخته به رسوایی ر�?ت
ورنه بشکسته ستون �?قراتی دارم
ک�?ن آوردن این قوم عذابی دگر است
اندر این ه�?ت ک�?ن تازه نکاتی دارم
محمد سهرابی
- توضیحات
-
منتشر شده در 13 تیر 1389
-
بازدید: 2492
حبیب با حبیب خود
نوشته شده توسط sajadندانم از چه بی گنه عدو به او ج�?ا کند
سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان
نهان زچشم دشمنان بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها به سینه اش ترانه ها
که زیر تازیانه ها رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش زغصه سوخت حاصلش
چه می شود که قاتلش ز �?اطمه حیا کند
�?تاده در ملالها به عشق و شور و حالها
در آن سیاه چالها خدا خدا خدا کند
�?تاده دیگر از نوا برو به دیدنش صبا
بپرس مرغ کشته را کی از ق�?س رها کند
به خاک بی کسی سرش کسی نبود در برش
کجاست تا که دخترش اقامه عزا کند
اثر نمانده از تنش دلا برو به دیدنش
بگئ عدو ز گردنش غلی که بسته وا کند
به هر دلیست ماتمش شکسته کوه را غمش
عجب مدار (میثمش)قیا مت ار به پا کند
- توضیحات
-
منتشر شده در 25 تیر 1388
-
بازدید: 1833
سودی به حال من ندارد
نوشته شده توسط sajadاز که ازادی بخواهم این ق�?س روزن ندارد
زخم گردن،جسم نیلی،پای خون آلوده گوید
آسمان زندانیی مظلومتر از من ندارد
آنچنان ا�?تادهع ام از پا در این زندان که دیگر
دست من تابی که غل بردارد از گردن ندارد
کس نگوید آخر ای بیداد گر صیاد بس کن
مرغ بال و پر شسکته در ق�?س کشتن ندارد
طور،زندان،آه،آتش اشک مونس ناله همدم
موسی این حال وهوا در وادی ایمن ندارد
دوستان یاد آورید از گریه ویران نشینی
کو تسلائی به غیر از خنده دشمن ندارد
نیست یکسان حبس تاریک من و زندان یوس�?
او چو من آثار زنجیر ستم بر تن ندارد
او دگر نشکسته در هم استخوان ساق پایش
او دگر در گوشه مطموره ها مسکن ندارد
- توضیحات
-
منتشر شده در 25 تیر 1388
-
بازدید: 1894
آتش هجران تو بود
نوشته شده توسط sajadرمز آزادی توحید به زندان تو بود
دوستان اشک �?شاندند به یاد تو ولی
خنده زن خصم گر از دیده گریان تو بود
آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت
که جهان را سخن از ناله و ا�?غان تو بود
دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا
ای که هر عرش نشین دست به دامان تو بود
تا گریبان ا�?ق با ن�?س صبح شکا�?ت
مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود
داد �?رمان ز چه بر قتل تو هارون در حبس
ای که آزادی سر در خط �?رمان تو بود
از چه در برق مناجات تو ا�?لاک نسوخت؟
ای که سوز همه از سینه سوزان تو بود
شب تاریک که هر خانه چراغی دارد
شعله آتش دل شمع شبستان تو بود
تو که بر پیکر بی جان جهان جان بودی
از چه بر تخته در پیکر بی جان تو بود
(میثم)دلشده را از در خود دور مکن
که گهی مرثیه خوان گاه ثنا خوان تو بود
- توضیحات
-
منتشر شده در 25 تیر 1388
-
بازدید: 2184
گرچه رو به شاه نکرد
نوشته شده توسط sajadروز را ازشب اشتباه نکرد
به کدامين گنه به زندان ر�?ت
او که در عمر خود گناه نکرد
رگ به رگ شد تمام پيکر او
رگ غيرت ولي تباه نکرد
زن رقاصه مو پريشان شد
سر مويي ولي نگاه نکرد
واقعاً موي او خضاب نداشت
خلق را هيچ گه سياه نکرد
غل از او رخصت جدايي خواست
شه به حر�?ش ولي نگاه نکرد
به همه سينه ي پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد
چهارده سال آ�?تاب نخورد
رشد,جايي چنين گياه نکرد
رد شلاق مانده بر بدنش
بر تنش رخت راه راه نکرد
چار غل بست و چار قل وا کرد
ليک قطع دل از اله نکرد
جز دو ابرو و خيل مژگانش
هيچ گه رغبت سپاه نکرد
روزه اش را به اشک ديده ي خود
گاه ا�?طار کرد و گاه نکرد
- توضیحات
-
منتشر شده در 25 تیر 1388
-
بازدید: 1854