منت ز بخت دارم و نصرت ز كردگار
كا�?كند در ديار قمم روزگار، بار
خوش بار يا�?تم به حريمى كه جبرئيل
بى�?اذن خادمان به حريمش نجسته بار
اين بارگاه بضعه باب الحوائج است
كز وى رواست، حاجت مخلوق روزگار
اين پيشگاه �?اطمه بنت موسى است
كز بعد �?اطمه به زنان دارد ا�?تخار
خارى اگر خلد به ك�? پاى زائرش گيرد
ملك، به سوزن مژگان، ز پاش خار
دختر بدين جلال، نپرورده مام دهر
دختر بدين مقام، نياورده روزگار
چشم �?لك نديده و نشنيده گوش دهر
دختر بدين جلالت و بانو بدين وقار
اى بانوى بلند مقام �?لك جناب
اى خانم ر�?يع مكان بزرگوار
هم دختر امامى و هم خواهر امام
هم عمه امامى و هم نور هشت و چار
تنها نه چشم م�� به در توست منتظر
چشم دو عالم است �?بر اين در، به انتظار
اى والى ولايت عصمت! به عصمتت
چشم كرم ز بنده اين آستان، مدار
مسكين «طرب�?» ز درگه لط�?ت كجا رود؟
اميدوار بر توام، اميد من بر آر
طرب اصطهباناتى